اولین امضا برای رعنا
- سحر گلشیرازی، شهرزاد کمالزاده، شهین تسلیمی، علیرضا جلایی تبار، فلور نظری، محمدرضا هدایتی
- علی ژکان
- اجتماعی
- ۲۱ آذر ۱۳۹۸
خلاصهی فیلم
فیلم اولین امضا برای رعنا به کارگردانی و تهیهکنندگی علی ژکان و نویسندگی علی ژکان و افرا ابراهیمنیا محصول سال ۱۳۹۶ است. داستاننویسی به نام جهانگیر گلستانه چند سال قبل با همسرش رعنا ازدواج کردهاست. آن دو یک پسر به نام نیما دارند که ۶ ساله است. جهانگیر سه کتاب چاپ کرده است اما هیچکدام از این کتابها نتوانستهاند برای او پولی به همراه بیاورند. خانواده در خانهای اجارهای که صاحبش از آشنایان قدیم جهانگیر است زندگی و اجارهی مختصری میپرداختند، اما طولی نمیکشد که آن دوست قدیمی تماس گرفته و میگوید قصد دارد در خانهاش ساکن شود. این خبر زندگی جهان را به هم میریزد.
بازیگران
- علیرضا جلالیتبار
- شهرزاد کمالزاده
- شقایق رهبری
- محمدرضا هدایتی
- شهین تسلیمی
- فلور نظری
- نادر نادرپور
- محسن عبداللهیان
- حمید فلاحی
نقد فیلم اولین امضا برای رعنا
فیلم با صدای نریشن جهانگیر گلستانه با بازی علیرضا جلالیتبار آغاز میشود. نریشن یا روایت قصهگویی او از این قرار است: «او مدتهاست سیم آخر را گم کرده، مدتهاست فکر میکند میخواهند بدزدنش، مدتهاست مثل شبح در خیابانها راه میرود».
در قاب تصویر جهانگیر گلستانه در خیابانی تاریک و خلوت راه میرود، پیرمردی سالخورده گویی او را دنبال میکند. چهره پیرمرد مرموز و مشکوک است، این چهره را بعدتر باز هم در طول فیلم و در موقعیتهای مختلفی دیگری میبینیم، فضای ساخته شده در سکانس اول فیلم با وجود المانهای توهم و مالیخولیایی با آن صدای هذیانی علیرضا جلالیتبار، شاید در ادبیات یادآور آثار داستایفسکی و در سینما یادآور آثار آرونوفسکی است اما خیلی خوشبین نباشید چون بهزودی متوجه میشوید که هیچ چیز در آن نیست و اینها تنها ادای پوشالی و توخالی فیلمساز است. تصویر در اینجا کات میشود اما صدای خوانش داستان کماکان ادامه دارد.
جهانگیر گلستانه را در کافهای میبینیم که دور تا دور او را مشتریهای کافه گرفتهاند و به داستانش گوش میدهند. فیلمساز جهانگیر گلستانه را با موهای بلند، ریشهای محاسن و یک عینک طبی و در نهایت بیذوقی، شمایل آماتور و دم دستی از یک نویسنده را به ما معرفی میکند. فیلمساز باز هم ادامه میدهد و در سکانس بعدی تماشاگر را وارد خانه نویسنده کرده و با زندگی زناشویی او آشنا میکند. از اینجا رعنا همسر جهانگیر با بازی شهرزاد کمالزاده وارد داستان میشود، حاصل این ازدواج پسر بچهای به نام اشکان است که ظاهرا مشکل شنوایی دارد.
از دیالوگهای رد و بدل شده و وضعیت خانه مشخص میشود، این خانواده نزدیک به هفت سال است که در همین خانه اجارهای که متعلق به دوستشان میباشد زندگی کردهاند اما حالا بعد از این مدت صاحب خانه قصد دارد خودش در آنجا ساکن شود. در نتیجه عدم استطاعت مالی نویسنده در فراهم کردن خانه و سرپناه، زندگی خانوادگی آنها را تحت تاثیر قرار میدهد.
گفتگو میان جهانگیر و رعنا ادامه دارد و ما به سختی از بحث میان این دو متوجه میشویم (و یا بهتر بگویم حدس میزنیم) که مشکل شنوایی اشکان ظاهرا بدلیل خشونت ناگهانی و سوء رفتار جهانگیر گلستانه است. حالا چگونه؟ نمیدانیم. حتی تا آخر فیلم هم به هیچ وجه دلیل آن مشخص نمیشود.
این موضوع سربسته و نامشخص که گویی تنها مقصر آن جهانگیر است، در طول فیلم فقط کاربرد سرکوفت و سرزنش جهانگیر را دارد، با آنکه گاهی این سرزنش از طریق همسر و گاهی هم از طریق پدر زن سرسختش آقای منصوری با بازی حمید رضا هدایتی اتفاق میافتد اما نهتنها توضیح روشنی نسبت به این اتفاق داده نمیشود بلکه این عدم تعادل روانی شخصیت، هیچگاه در طول فیلم خودش را بروز نمیدهد، برای همین، دلیل این اتفاق بدون تصویرسازی در هالهای از ابهام باقی میماند. در حقیقت فیلمساز بیدلیل موضوع شنوایی پسر بچه را پیش میکشد و چندی بعد آن را رها میکند. اصرار فیلمساز به آن و اصلا حاصل کاشت چنین موضوعی درفیلمنامه به کل نامعلوم باشد.
فیلم اولین امضا برای رعنا باز هم به شلختگی و خامدستی خود ادامه میدهد و موضوع مخالفت ابتدایی پدر رعنا با ازدواج این دو را مطرح میکند. فیلمساز در عین ناباوری هیچ توضیحی درباره ریشههای مخالفت آقای منصوری با این ازدواج و دلیل تنفر او از جهانگیر را به ما نمیدهد.
از اینجا به یکباره تحمیلهای عاشقانه فیلمساز به شدت رو به افزایش میگذارد. این عاشقانههای بیمزه آنقدر بیربط و نامتجانس ساخته شدهاند که میتوان گفت در شخصیتها آنچنان تناقض رفتاری ایجاد کرده که کاراکتر را به کل به سمت نابودی سوق داده است. تصور کنید جهانگیر و رعنا در حال جر و بحث بر سر وضعیت نامشخص آینده، درآمد کم، نبود مسکن و حتی سوء رفتار جهانگیر هستند و به یکباره در سکانس بعدی این دو در نقاب عاشق روبهروی هم ظاهر میشوند و چند دوست دارم و عشوه میانشان رد و بدل میشود. چنانکه به نظر میرسد این تناقض رفتاری نه از منشاء شخصیت داستان صادر شده باشد بلکه تحمیل فیلمساز به آن چیزی است که ساخته است.
بهنظر میرسد علی ژکان بهعنوان نویسنده با آنکه در فیلم خود مدعی ترویج ادبیات داستانی است و در لحن خوانش و صدای جهانگیر چند جمله ادبی غلمبه و عاطفی را برای اظهار فضل گنجانده است اما شاید حتی یکبار هم متن خود را نخوانده و نمیداند اصلا چه میخواهد بگوید. تدوین بد فیلم هم دست کمی از خود فیلم ندارد و معلوم نیست تدوینگر چه بازی را با مسیر نگاه تماشگر راه انداخته است، اینکه مرز بین داستان و واقعیت به خوبی معلوم نیست، اینکه گاهی تصویر پیرمرد مرموزی ظاهر میشود و دوباره بی هیچ کاربردی رها میشود.
اینکه ابتدا صورت کبود جهانگیر را میبینیم و در چند سکانس بعد که موضوع را به کل فراموش کردهایم تازه دلیل کبودی در مسیر خط اصلی داستان مشخص میشود (بدون رعایت گذشته و آینده) و یا اینکه عاشقانهها بدون هیچ نظمی با یک کات به خوردمان داده میشود، نه تنها اینها هیچکدامشان هیچ منطقی در خود ندارند بلکه بهواقع میتوان گفت ادعای فیلمساز در فیلم آبکیتر از آن است که بخواهد خود را مدعی نشان دادن آشفتگی جهانگیر در فضای متوهم ذهنی شخصیت او بداند.
متاسفانه فیلم اولین امضا برای رعنا هر چه به جلو میرود وضعیتش مشوشتر میشود، تا جایی که حتی در ادامه به فیلمهای هندی هم تنه میزند و زن عاشق داستان را بدون اندکی منطق در روایت به خارج از کشور میفرستد. اصلا رفتن او به خارج از کشور چه تاثیری دارد، و یا اشکان پسر بچه او در این داستان چه جایگاهی دارد؟ مادر چگونه پسر خود را رها کرده و در ترکیه به مشغول عیاشی است و مدل مضحک یک نقاش شده است. تصویر ساخته شده، تماشاگر را ناخودآگاه به تشریح تن دادن نوع زندگی جنسی رعنا در کشور ترکیه سوق میدهد. واقعاً فیلمساز دارد با شخصیت فیلم خود و مهمتر اینکه با ما چه میکند؟
نتیجهگیری فیلم اما نهایت ابتذال و فرومایگی است، جهانگیر گلستانه اولین امضا برای رعنا را میزند و بر خلاف آنچه که گفته بود: «من تن میفروشم اما قلم نه» زیر تمام شعارهای انسانی خود زده و همه را به باد فنا میدهد. البته شاید برای فیلمساز از دست دادن عنان روایت داستان و از همه مهمتر مفاهیم فیلم همچون حیثیت، شرف و غیره …. در مقابل موضوع کسب درآمد سالم خیلی هم مهم نباشد، شاید برای او آن چه که اینجا اهمیت داشته، پایان خوش و هندی طور اثرش بوده است!
منبع: میلاد خدابنده؛ ویجیاتو